RSS ">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آرامش - به نام خداوند یکتا


افکار ما تبدیل به کلام ما می شود

هر چه
بیشتر زندگی می کنم ارتباط عمیق بین افکار و کلاممان بیشتر برایم آشکار میشود
.
کلام نتیجه مستقیم فکر است. یک ذهن منفی باف کلمات منفی
تولید میکند و در نهایت یک زندگی منفی می سازد. همه ما تمایل به منفی بافی داریم
اما مجبور نیستیم به این تمایل تن در دهیم. برای اینکه اسیراین منفی بافی ها نباشیم
نیازمند تشخیص افکار و کلمات حیات بخش از افکار و کلمات غیر حیات بخش هستیم
.

فلسفه
زندگی من برای مدتهای طولانی این بود که اگر انتظار هیچگونه اتفاق خوبی در زندگی
ام نداشته باشم، وقتی هیچ اتفاق خوبی نمی افتد، هرگز ناامید نخواهم شد. تا به حال
اینطور فکر کرده اید؟ من به دلیل مواجه شدن با ناامیدی های بسیار، نمی توانستم
باور کنم اتفاق خوبی میتواند در زندگی من بیافتد
!!
اگر بر این باور مخرب پافشاری می کردم هرگز قادر نبودم
از گدشته ام عبور کنم! خداوند به من آموخت که گذشته من آینده ام را کنترل نمی کند.
من به خدا احتیاج نداشتم تا کمکم کند تسلیم گذشته ام شوم، من به خدا نیاز داشتم تا
به سوی آینده پیش بروم
!
فهمیدم که زندگی ام درست نمی شود مگر اینکه زبانم اصلاح
شود،... و (به دلیل اتصال ایندو به هم) زبانم اصلاح نمی شود تا وقتیکه فکرم اصلاح
نشده است
.
مرگ و حیات در قدرت زبان است . باید به صورت هدفمند انتخاب کنیم که مثبت بیاندیشیم و مثبت صحبت کنیم و این
خود به خود اتفاق نمی افتد، تمرین بسیار لازم دارد. مواقع بسیاری پیش خواهد آمد که
باید بایستیم، گردگیری کنیم و از نو شروع نماییم. زمانیکه کودکی شروع به راه رفتن
می کند، بارها و بارها زمین می خورد تا اینکه بالاخره روزی اعتماد به نفس راه رفتن
را میابد. شکستهای هراز گاهی – که حتما با آنها مواجه خواهید شد- به این معنی نیستند
که شما یک بازنده هستید. آنها به سادگی فقط نشانگر آن هستند که شما همه چیز را همیشه
درست انجام نداده اید – هیچکس انجام نداده است
.

اگر افکار و کلامات منفی شما را تحلیل برده اند، راه
آزادی از آنها، با روبرو شدن با مشکل، بدون بهانه تراشی برای آن آغاز می شود. صبور
باشید. همانطور که افکارتان را تغییر می دهید، کلامتان تغییر می کند و به دنبال آن
زندگیتان
!


 




1000 کیلوگرم آشغال

در این داستان واقعی "فِرد کِرِداک" داستان خانواده مبشری در چین که پس از به قدرت رسیدن کمونیست مجبور به ترک چین شدند را بازگو می‌کند.

روزی گروهی از سربازان در خانه این خانواده مبشر را کوبیدند و به او و همسر و فرزندانش 2 ساعت وقت دادند تا اسباب و اثاثیه خود را جمع کرده تا سربازان آنها را به ایستگاه قطار ببرند. آنها فقط اجازه داشتند 100کیلوگرم از وسایل خود را با خود ببرند.

جنب و جوش و بگو مگوهای خانواده بر سر اینکه چه چیزهایی را با خود ببرند آغاز شد- چه چیزهایی را باید با خود می‌بردند؟ با این گلدان چه باید می‌کردند؟ این گلدان میراث خانوادگی ایشان بود، پس تصمیم گرفتند که آن را با خود ببرند.

خب حالا اگر گلدان را با خود ببریم پس با این ماشین تایپ که مدل جدید است و نو است چه باید بکنیم؟ نمی‌توانیم آن را همین جا رها کنیم! با کتابها چه باید کرد؟ باید بعضی از آنها را حتماً با خود ببریم، این جریان ادامه داشت و همینطور اسباب و اثاثیه را به داخل حمام می‌بردند تا بر ترازویی کوچک که در آنجا داشتند آنها را وزن کنند و در نهایت ??? کیلوگرم از اثاثیه را جمع آوری کردند تا با خود بردارند.

درست در زمان مقرر سربازان بازگشتند: "حاضر شدید؟" پاسخ دادند:" بلی حاضر شدیم و درست 100کیلوگرم اثاث جمع کردیم."

.سربازان پرسیدند:" بچه‌هایتان را هم وزن کردید؟" با تعجب جواب دادند:" باید بچه‌ها را هم وزن می‌کردیم؟"پاسخ سربازان مثبت بود...!

درست در عرض ثانیه‌ای، گلدان، ماشین تایپ و کتابها تبدیل به ابزارهایی بی‌مصرف و زباله گردیدند و هیچکدام از این وسایل در قیاس با قدر و ارزش فرزندان خانواده، ارزشی نداشتند و به حساب نمی‌آمدند.

اگر قرار بود ما دست به گزینشی فیزیکی بزنیم، انتخاب، انتخابی آسان می‌بود. چه چیزی ارزش بیشتری دارد؟ فرزندتان یا کامپیوتر شما؟ اگر تنها می‌توانستید یکی را برگزینید، کدام یک را برمی‌داشتید؟ آسان است و احتیاجی به باهوش بودن ندارد. اما بندرت انتخابهای ما در یک چنین شرایط آسانی برای گزینش به ما رو می‌کنند.

خیلی اوقات، اینگونه بنظر می‌رسد: چه چیزی اهمیت بیشتری دارد- وقت گذراندن با خانواده خود و یا چند ساعت بیشتر در دفتر کار ماندن بمنظور رسیدگی به امور عقب افتاده؟. شاید پاسخ شما این باشد:" از من نخواهید که اینها را انتخاب یا گزینش بنامم، البته که خانواده‌ام برایم خیلی مهم هستند. این فقط انجام کارهایی است که باید انجام شود و در آخر اینکه همه این زحمتها را برای اینکه برای خانواده‌ام تدارک دیده‌باشم، انجام می‌دهم." اما با این حال هنوز سوال به قوت خود باقیست که: کدام یک مهم‌تر است؟

اما زمانهایی در زندگی ما وجود دارد که باید بپذیریم که 100 ها کیلوگرم چیزیهایی را با خود برداشته و بعنوان اولویت زندگی خود حمل کرده‌ایم که در واقع " آشعال و دورریختنی" هستند در حالیکه از توجه و مراقبت از مهم‌ترین امور زندگی غفلت ورزیده‌ایم."

خدا به همه ما این برکت را عطا کند تا دریابیم که اولویت زندگی ما در چیست، همانگونه که پولس رسول همه چیز را در قیاس با مسیح فضله و بی‌اهمیت شمرد و مسیح را در جایگاه نخست زندگی خود، حتی پیش از خود قرار داد. باید با چیزهای کوچک آغاز کنیم تا بتوانیم خود را در جایگاهی قرار دهیم تا مانند پولس حقیقتا این اعتراف را از قلب خود ابراز کنیم.

روح خدا ما را یاری می‌کند. گاهی اوقات آزاد شدن و ترک عادات و روشها و منطق‌ها و حتی اعتقادات گذشته برای ما باری سنگین می‌شود که به راحتی حاضر نیستیم آن را از شانه خود فرو اندازیم. به یاد داشته باشیم که ما ناگزیر به انتخابیم، پس بیاییم درست انتخاب کنیم.

 




طرز تهیه آش برش روسی

طرز تهیه آش برش روسی:

مواد لازم برای 5 تا 6 نفر:

آب گوشت: 5/1 تا 2 لیتر
کلم سفید: 250 گرم
کالباس دودی: 150 گرم
لبوی قرمز: 2عدد
کره: 2 قاشق غذا خوری
شکر: 1 قاشق غذا خوری
سرکه: 1 قاشق غذا خوری
پیاز: 1 یا 2 عدد
گوجه فرنگی: 2 عدد
هویج: 2عدد
سیر:2 حبه
خامه: 5/3 قاشق غذا خوری
نان سبوس دار (هر نوع به دلخواه) جهت سرو با غذا
ماست: 5/3 قاشق غذا خوری
جعفری وشوید خرد شده: از هر کدام 2 قاشق غذا خوری
نمک و فلفل: به مقدار لازم

طرز تهیه:

1- آب گوشت را در قابلمه بزرگی روی حرارت قرار دهید تا داغ شود.در طی این مدت مغز کلم را درآورید وبرگ هایش را ریز کنید. کالباس های خرد شده را در آب گوشت بریزید وآنها را بجوشانید وحدود 10 تا 15 دقیقه بپزید.
2- لبو ها را پوست کنده وبه قطعات ریزی خرد کنید بعد آن ها را در ماهیتابه ای که کمی کره در آن حرارت داده اید تفت دهید و درب ظرف را ببندید تا لبو ها کمی بپزند سپس شکر- کره و سرکه را اضافه نمایید.
3- پیاز – گوجه فرنگی و هویج ها را پوست کنده وخرد کنید. آنها را هم در قابلمه جداگانه ای حدود 10 دقیقه تفت دهید و به همراه لبوها به قابلمه محتوی آب گوشت بیفزایید نمک غذا را اندازه کنید و مواد را 20 دقیقه دیگر بپزید.
4- در این مرحله سیر را پس از پوست کندن له کنید ودر قابلمه بیندازید.مواد را تا زمان نرم شدن لبو ها روی حرارت بپزید.
5- نان های برشی سبوس دار را برشته کرده وروی آن ها را با مالیدن کمی سیر وفلفل مزه دار کنید وپس از ریختن برش آماده شده در کاسه مورد نظر- ماست و خامه را باهم مخلوط کرده وروی آن را به همراه جعفری و شوید تزیین نمایید وبا نان میل کنید. نوش جان



طرز تهیه کوکوی ماهی

کوکوی ماهی .................................
اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که به خاطر طعم ماهی از خوردن آن امتناع می‌کنید، پیشنهاد می‌کنیم علاوه بر تغییر در انتخاب نوع ماهی خریداری شده، روش‌های دیگر پخت آن را نیز امتحان کنید.
کوکوی ماهی یکی از این روش‌هاست. وقتی ماهی را به حالت خردشده به همراه مواد طعم‌دهنده به صورت کوکو میل کنید، دیگر حتی بوی زهم بودارترین ماهی‌ها را نیز احساس نخواهید کرد. بنابراین لازم نیست به خاطر طعم آنها از خوردن این پروتئین حیوانی پرخاصیت صرف‌نظر کنید؛ در ضمن این روش پخت برای علاقه‌‌مند کردن بچه‌ها به خوردن ماهی نیز بسیار سودمند است.

مواد لازم برای 4 نفر:

ـ 350 گرم سیب‌زمینی
ـ 300 گرم فیله هر نوع ماهی دلخواه
ـ 4 عدد پیازچه (خرد شود)
ـ یک قاشق چای‌خوری زنجبیل خردشده
ـ 2 قاشق سوپ‌خوری گشنیز خردشده
ـ 2 قاشق چای‌خوری آب لیموترش
ـ 4 قاشق سوپ‌خوری روغن مایع مخصوص
سرخ کردن
ـ نمک و فلفل به میزان لازم
ـ چند عدد لیموترش تازه و چند برگ گشنیز تازه برای تزئین
نکته: اگر فیله ماهی در دسترس ندارید، ماهی شیر را انتخاب کنید. این ماهی تیغ ریز ندارد و استفاده از آن برای درست کردن کوکو مناسب است.

طرز تهیه:

1 ـ سیب‌زمینی‌ها را به مدت 15 دقیقه در محلول آب و نمک بپزید؛ سپس از آب بیرون آورده و چند دقیقه کنار بگذارید تا سرد شود.
2 ـ فیله ماهی را با چاقوی تیز به صورت ریز خرد کنید و در کاسه بلوری بریزید؛ بعد پیازچه، گشنیز و زنجبیل را به همراه آب لیموترش تازه به آن اضافه کرده و با نمک و فلفل مزه‌دار کنید.
3 ـ وقتی سیب‌زمینی‌های آب‌پزشده سرد شدند، پوست آنها را بگیرید و رنده کنید. پس از آن به مخلوط ماهی بیفزایید و خوب هم بزنید.
4 ـ روغن را در تابه‌ای بریزید و روی شعله اجاق گاز بگذارید تا داغ شود. حالا مقداری از مخلوط را با دست برداشته و ابتدا در کف دست به صورت گلوله‌ای درآورید، سپس گلوله را فشار داده و آن را تبدیل به دایره کوچکی با قطر تقریبا 3 سانتی‌متر کنید و بعد در روغن داغ قرار دهید تا سرخ شود. این کار را تا پایان یافتن مواد انجام دهید. پس از آنکه یک روی کوکوها سرخ شد، آنها را برگردانید تا طرف دیگر نیز طلایی متمایل به قهوه‌ای شود. در پایان کوکوها را در ظرفی چیده و با تعدادی برگ گشنیز و برش‌های لیموترش تزئین کنید.

توجه: حرارت اجاق گاز را آن‌قدر زیاد نکنید که تنها روی کوکو سرخ شده و مغز آن خام بماند. این کوکو باید روی حرارت متوسط سرخ شود.



طرز تهیه ماهی پلوی فلفلی

      ماهی پلوی فلفلی:
مواد لازم برای 2نفر:
روغن: 2قاشق مربا خوری
پیاز خرد شده : 1 عدد کوچک
سیر له شده : 1حبه
گوجه فرنگی: 400 گرم
فلفل قرمز خرد شده: 1عدد کوچک
سرکه: 1/4 پیمانه
برنج پخته شده: 1 پیمانه
جعفری تازه خرد شده: 1 قاشق غذا خوری
فلفل دلمه ای قرمز خرد شده: 1 عدد کوچک
فلفل دلمه ای سبز خرد شده: 1عدد کوچک
فیله ماهی خرد شده(از انواع مورد نظر): 375 گرم
( در صورت تمایل می توان از گوشت میگو استفاده کرد)              

 طرز تهیه ماهی پلوی فلفلی:


1- پس از حرارت دادن روغن در قابلمه بزرگی سیر و پیاز را در آن تفت دهید
سپس گوجه فرنگی های خرد شده را به همراه فلفل و سرکه به مواد اضافه نمایید وآنها را بجوشانید تا پس از 10 دقیقه آب اضافی مواد تبخیر شده و غلیظ شوند.
2- در این مرحله برنج را به همراه جعفری – فلفل دلمه ای ها وفیله های ماهی به مواد قبل بیفزایید.
مواد را حدود 10 دقیقه روی حرارت به آرامی هم بزنید تا ماهی ها و فلفل دلمه ای نرم شوند.مراقب باشید که در حین این عمل برنج پخته شده له نشود.
3- ماهی پلوی آماده شده را در ظرف مورد نظر بریزید و قبل از سرد شدن سرو نمایید.نوش جان




دردودل یک سوسک غمگین با خدا

دردودل یک سوسک غمگین با خدا:

گفت : کسی دوستم ندارد . می دانی که چه قدر سخت است ، این که کسی دوستت نداشته باشد ؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی . حتی تو هم بدون دوست داشتن … خدا هیچ نگفت .
گفت : به پاهایم نگاه کن ! ببین چقدر چندش آور است . چشم ها را آزار می دهم . دنیا را کثیف می کنم . آدم هایت از من می ترسند . مرا می کشند . برای این که زشتم . زشتی جرم من است . خدا هیچ نگفت . گفت : این دنیا فقط مال قشنگ هاست . مال گل ها و پروانه ها . مال قاصدک ها . مال من نیست .
خدا گفت : چرا ، مال تو هم هست . خدا گفت : دوست داشتن یک گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست . اما دوست داشتن یک سوسک ، دوست داشتن " تو " کاری دشوار است . دوست داشتن ، کاری ست آموختنی و همه کس ، رنج آموختن را نمی برد . ببخش ، کسی را که تو را دوست ندارد ، زیرا که هنوز مومن نیست ، زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته ، او ابتدای راه است . مومن دوست می دارد . همه را دوست می دارد . زیرا همه از من است و من زیبایم ، چشم های مومن جز زیبا نمی بیند . زشتی در چشم هاست . در این دایره ، هر چه که هست ، نیسلامحت .
آن که بین آفریده های من خط کشید شیطان بود . شیطان مسئول فاصله هاست . حالا قشنگ کوچکم ! نزدیک تر بیا و غمگین نباش . قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ گاه نیندیشید که نازیباست.


خدایا با من حرف بزن

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن
یه سار شروع به خواندن کرد اما مرد نشنید

فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن......آذرخش در آسمان غرید اما مرد اعتنایی نکرد

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت:پس تو کجایی؟؟؟؟ بگذار تو را ببینم....... ستاره ای درخشید اما مرد ندید

مرد فریاد کشید"خدایا یک معجزه به من نشان بده"......کودکی متولد شد و اما مرد باز توجهی نکرد

مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم.........از تو خواهش میکنم... پروانه ای روی دست مرد نشست و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد...

 

از خداوند خواستم تا عـادتـهای زشـتـم را ترک دهد ...
خداوند فرمود : خودت باید آنها را رها کنی !

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند !
فرمود : صبر، حاصل سختی و رنج است ، عطا کردنی نیست بلکه آموخـتـنـی است ...

گفتم : پس مرا خوشبخت کن !
فرمود : نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو...

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نـکـنـد !
فرمود : رنج از دلبستگـیـهای دنیایی جدا و به من نزدیکـتـرت می‌کـنـد ...

پس از او خواستم تا روحم را رشد دهد ...
فرمود : نه ، تو خودت باید رشد کنی ، من فقط شاخ و برگ اضافـیـت را هرس می کنم ، تا بارور شوی ...

از خدا خواستم حداقل کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم ...
فرمود : برای همین کار من به تو زندگی داده ام !

نا امیدانه از خدا خواستم کمکم کند تا همان قـدر که او مرا دوست دارد ، من هم دیگران را دوست بدارم ...
خداوند فرمود : بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد ... !



ما خدا را گم میکنیم.........در حالی که او در کنار نفسهای ما جریان دارد.........
خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست......تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟
تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟؟؟ که چه قدر همه چیز خوب است؟؟؟؟ که چه خوب که او هست ؟؟؟

خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست
زمانی که خسته و درمانده به طرفش میرویم ،خیال میکنیم تنها زمانی که به خواسته ی خود برسیم او ما را دیده و حس کرده
اما .......... گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه ی او به ماست

خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد
به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست…




<      1   2   3   4      


آرامش
؟؟؟

صفحه ی نخست
شناسنامه
پست الکترونیک
یــــاهـو
طراح قالب
پارسی بلاگ
کل بازدید : 49061
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 17

خدایا با من حرف بزن
آشپزی
زنان
شهریور 1388

قالب وبلاگ

از عشق تا دانلود


تالار تخصصی اولی ها
.::شیر مرغ تا جون آدمیزاد::.

ترجمه توسط محمد باقری

دریافت کد قالب