داستانی درباره مرد مسافری نقل میشود که روزی با کشتی بادبانی قدیمیای قصد سفر نمود. روزی بر عرشه کشتی نشسته بود که دید یکی از خدمه کشتی از طنابهای دکل کشتی به بالا میرود تا به آشیانه کلاغی بر آن بالا برسد. همینکه به میانه راه بر رسیده بود کشتی در حرکتش بر امواج دریا از یک پهلو به پهلوی دیگر چرخید و آن شخص به دریا پرت شد
او شروع به فریاد زدن نمود و دستهایش را تکان میداد و برای زنده ماندن تقلا میکرد. در این هنگام مسافر متوجه شد که یکی دیگر از دریانوردان آن کشتی به سوی نرده لبه کشتی رفته و به آرامی شخصی را که در حال غرق شدن بود را تماشا میکند. پس از مدتی شخص در حال غرق شدن از دست و پا زدن خسته شده و شروع به فرو رفتن نمود.
در این زمان فوراً دریانورد بر لبه عرشه ایستاد و با شیرجهای خود را به آب انداخت و مرد در حال غرق شدن را نجات داد. پس از اینکه هر دو با امنیت به کشتی بازگشتند مرد مسافر به سوی دریانورد رفت و از او پرسید: چرا اینقدر دیر به نجات این مرد به آب پریدی؟
او با آرامش پاسخ داد: این را یاد گرفتهام که تا زمانی که غریق در آب به تقلا و دست و پا زدن مشغول است احتمال بیشتری وجود دارد که در هنگام دست و پا زدن و تقلا خودش و شخصی که برای نجاتش میشتابد را به اعماق فرو برد و غرق سازد به همین دلیل آموختهام که بهتر است صبر کنم تا تقلا نماید و دست و پا بزند و زمانی که به پایان توان و قدرتش رسید به درون آب پریده و او را نجات دهم.
دوست عزیز آیا شما نیز در شرایطی مشابه با شخصی که در این داستان در حال غرق شدن بود، هستید؟ آیا شما نیز از شرایط امنیت و آرامش خود به شرایطی سخت پرتاب شده و در حال تقلا برای حیات و زنده ماندن هستید؟ آیا شما نیز نزد خدا فریاد کرده و از او کمک خواستهاید تا فوراً به نجات شما بشتابد؟ در این صورت این امکان وجود دارد که خدا سکوت کرده تا شما به انتهای توان و تقلای انسانی خود برسید تا از تلاشهای بیهوده برای نجات خود دست برداشته و از توسل به هر ابزاری غیر از او فارغ شوید. زمانی که دریافتید که نمیتوانید خود را نجات دهید و پذیرفتید که از شما کاری ساخته نیست آنگاه خدا به موقعیتی که در آن هستید قدم میگذارد و شما را نجات میدهد.
آمین
|